باغدشت کریز

 

 

در صفحات تاریخ پراز حماسه دفاع مقدس ملت ایران به شهدایی برمی خوریم که شجاعت، دلاوری، ایمان و اخلاص آنان هر انسان آزاده ای را حیران می کند و به تفکر وامی دارد.
از خیل عظیم شهیدان والامقام ارتش جمهوری اسلامی ایران و در میان شهدای دریادل و جان برکف نیروی توانمند دریایی، با زندگی یکی دیگر از سفرکرده های برگزیده، شهید دریادار علی زارع نعمتی آشنا می شویم و آنگاه خاطراتی از این شهید را از زبان همسر و هم رزمانش باز می خوانیم.
زندگی نامه دریادار شهید علی زارع نعمتی:
شهید علی زارع نعمتی در ۱۷ تیرماه سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در خانواده ای مذهبی در شهرستان ساوه چشم به جهان گشود. پدرش در ژاندارمری انجام وظیفه می کرد و از همین رو، «علی» نظم و ترتیب را از پدر آموخت و در دامان پرمهر او، عشق و خدمت به مردم را فرا گرفت. وی پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و متوسطه و اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ وارد ارتش شد و به خیل عظیم دریادلان نیروی دریایی پیوست. شهید نعمتی تحصیلات عالیه خود را در کشور ایتالیا به پایان رساند و در سال ۱۳۵۹ و در حالی که جریان های انقلاب اسلامی را در ایتالیا پی می گرفت به درجه ناوبان دومی مفتخر شد. او در سال ۱۳۶۰ به وطن بازگشت و با اشتیاق، خدمت در ناوچه همیشه قهرمان جوشن را در منطقه دوم دریایی بوشهر برای خود برگزید و به عنوان فرمانده دوم این شناور، راهی جنوب شد. شهید علی زارع نعمتی برای همه ملوانان قهرمان جوشن دوستی صمیمی و رازدار بود، چندان که به گفته همرزمانش؛ بچه های ناوچه جوشن در همه اوقات مشکلات و گرفتاری های خود را تنها با او در میان می گذاشتند و از او استمداد می طلبیدند.
دریادار شهید علی زارع نعمتی از زبان همسر:
من مدت ۵ سال با جاوید الاثر علی زارع نعمتی زندگی کردم. هر چند این زندگی مشترک، بهاری بود که خیلی زود به خزان انجامید، ولی من، شهید زارع نعمتی را انسانی مهربان، باگذشت و فداکار، خداجو و خداترس و خدادوست، عاشق زندگی، مؤمن و ایثارگر شناختم، آن چنان که اگر از من بخواهند انسان کاملی را معرفی کنم، من همسر شهیدم، علی زارع نعمتی را معرفی خواهم کرد. مردی که همه خصوصیات یک انسان ممتاز و برجسته را در خود داشت و نمونه غیرت و دلاوری و ایمان در راه خدا بود.
دوران دشوار زندگی
وقتی انسان با یک نظامی ازدواج می کند، باید با مجموعه ای از مسائل که مخصوص زندگی افراد نظامی است، کنار بیاید و خود را با آنها وفق دهد و برای مثال، ماموریت های پی درپی و گاه طولانی همسرش را بپذیرد. اگر اغراق نکرده باشم، وقتی شما یک فاصله زمانی یک ماهه را در نظر گرفته باشید، شهید علی زارع نعمتی ۲۰ روز از آن را در ماموریت بود و من و فرزندم به این روال تقریباً عادت کرده بودیم. شاید برای تان جالب باشد که پس از گذشت ۲۰ سال من هنوز هم فکر می کنم که همسرم بازمی گردد؛ یعنی هنوز در ماموریت است. من همیشه به بازگشت همسرم امیدوارم و این حس را در روح و جانم می پرورانم و فکر می کنم این، یک حس الهی است که در من هست و مرا به انتظاری سبز وامی دارد و به این باور که «او» بازمی گردد، می کشاند. این حس توان و نیروی لازم را به من می دهد تا بتوانم در این مدت که از او دورم، زنده بمانم و با امید بازگشتن او به زندگی ادامه دهم.
آخرین لحظات و شب عملیات:
به خاطر می آورم آخرین شبی که علی با ما بود، فرزندم در تب می سوخت و من دلشوره داشتم. با همسرم تماس گرفتند و ماموریتی ویژه را به او ابلاغ کردند. در نتیجه نگرانی ام بیشتر شد. برای اولین بار از همسرم خواستم به این ماموریت نرود؛ آخر تازه از ماموریت بازگشته بود، ولی او با کمال میل این ماموریت را پذیرفت. با حالتی وصف ناشدنی، وسایلش را آماده کردم. تمام وجودم را دلشوره و اضطراب و تشویش پر کرده بود. به او گفتم: «مراقب خودت باش!» هنگام رفتن، به بالای تخت فرزندم رفت و از من خواست که مراقب او باشم. با هم خداحافظی کردیم و او برای همیشه رفت و چشمان من و یگانه فرزندش را در حسرت نگاه دوباره اش، به انتظاری سبز برد.
رابطه معنوی:
من رابطه معنوی بسیاری با همسر شهیدم دارم و همیشه حضور او را در تمام مراحل زندگی ام در کنار خویش احساس می کنم. حس می کنم با یک قهرمان در ارتباط هستم و این باعث افتخار من است. همچنین او در امور دشوار و مشکل آفرین زندگی، به من یاری می رساند تا با توکل و توسل به خدای مهربان و امامان معصوم بتوانم پابرجا بمانم.
نحوه شهادت:
یکی از بازماندگان ناوچه قهرمان جوشن به نام ناواستوار عرفان آهنگر درباره چگونگی شهادت دریادار علی زارع نعمتی می گوید:
ساعت چهار بعد از ظهر ۲۶ فروردین ماه ۱۳۶۷ برای محافظت از آب های نیلگون خلیج فارس و دریای عمان از اسکله پایگاه دریایی بوشهر حرکت کردیم. ماموریتی همچون ماموریت های گذشته؛ خبرها حاکی از آن بود که دشمن به سکوهای نفتی ما حمله کرده و نفتکش های ما را تهدید می کند. روز ۲۹ فروردین و اولین روز ماه مبارک رمضان بود. دریا متلاطم بود. همه جا بوی غریبی داشت. در ناوچه جوشن آماده باش صددرصد اعلام شده بود. نزدیک جزیره سیری بودیم. در همه جا سکوت مطلق حکمفرما شده بود. آرام آرام تاریکی جای خود را به روشنی روز می داد. در این هنگام متوجه هلیکوپترهای آمریکایی که در اطراف ما گشت می زدند، شدیم. چند رزم ناو آمریکایی نیز در اطراف ما بودند و تقریباً ما را احاطه کرده بودند. یکی از ناوهای دشمن روی مدار مخابراتی به ما اخطار داد: «محل را ترک کنید!» شهید دریادار علی زارع نعمتی در پاسخ گفت: «این منطقه جزو آب های ایران است و این شما هستید که باید آب های ایران را ترک کنید.» بار دیگر اخطار داده شد که ناوچه را رها کنید! شهید زارع نعمتی نیز پاسخ داد: «ما تا آخرین قطره خون با شما خواهیم جنگید!» قبل از شهادت، شهید نعمتی در تماس با دشمن هرگونه پیشنهادی را از طرف آنها رد و با تمام وجود در مقابل آنها مقاومت کرده بود.
نفس ها در سینه حبس بود. همه آماده درگیری با دشمن بودیم. هلیکوپترهای دشمن نزدیک شدند و یکی از آنها در بالای سر ما پرواز می کرد. ما نیز بار دیگر به دشمن اخطار دادیم، ولی این کار نیز سودی نداشت. ناوهای آمریکایی از چهار طرف ما را محاصره کرده و با موشک های پی در پی ما را هدف قرار می دادند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی